وضعیت بحرانی یک خانواده زندانی/ هستی و هلیا بی خانمان می شوند! - جامعه خبر
×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

false
true
true

پایگاه خبری جامعه خبر/ سید هادی کسایی زاده: هستی و هلیا در میان بازی با عروسک های کهنه و قدیمی در حیاط خلوت خانه مادر بزرگ متوجه حضورم نشدند. سرگرم بازی بودند تا اینکه چند هدیه کوچک حواسشان را از بازی پرت کرد. هستی 7 سال دارد و مادرش می گوید از وقتی بزرگتر شد و درک کرد پدرش زندان است عصبی و قرص مصرف می کند.

پدر هستی و هلیا 6 سالی است که به دلیل ارتکاب جرم در زندان قزل حصار محبوس است و مادر که تنها 8 سال از ازدواجش می گذرد بار سنگین خانواده را به دوش می کشد. مادربزگ می گفت: آزادی دامادم دردی از ما دوا نمی کند بلکه بدبختی ما هم زیاد تر می شود پس باید فکری به حال دختر و نوه هایم کرد.  

شاید سئوال کنید برادر یا پدر همسر و بستگان این خانواده زندانی کاری برای آنها کرده اند؟ شنیدن پاسخ این سئوال از زبان آنها کمی ما را نگران کرد. بیشتر بستگان و نزدیکان یا زندانی بودند و یا سابقه جرم داشتند اما مادر و ۲ فرزندش همچنان با تمامی تهدیدها و آسیب ها مبارزه کردند. مادر هلیا و هستی می گفت: وقتی هستی را باردار بودم همسرم توهم زد و می خواست خودم و دخترم را در میان دو خودرو له کند و من فرار کردم. بعد هم همیشه دعوا بود و کتک کاری و یک بار هم انگشتم را شکست. خانواده همسرم هم اصرار دارند من طلاق بگیرم و ۲ فرزندم را به بهزیستی تحویل دهند. حتی یکبار با ته سیگار گردن هستی را سوزاندند. با این حال تنها برای اینکه پدر بالای سر بچه هایم باشد، طلاق نمی گیرم.

بچه ها چند باری پدر را در زندان ملاقات کرده اند. هستی به پدرش گفته: چرا به خانه نمی آیی مگر نمی بینی مامان خانه مردم را تمیز می کند و دستانش زخم شده؟ می خواهم تو برای ما خرید کنی و نان بخری؟

مادر هلیا و هستی می گفت: مدرک دیپلم دارم و قبل از ازدواج در طلاسازی کار می کردم و بعد هم مهماندار مجالس بودم. الان هم هفته ای دو روز خانه های مردم را نظافت می کنم چون واقعا مخارج زندگی بالاست و درآمد چندانی نداریم.

سئوال کردم در طول ماه چقدر پول نقد دست شما می رسد؟ گفت: ۱۸۰ هزارتومان یارانه؛ ۷۱ هزارتومان کمیته امداد و حدود ۲۰۰ هزار تومان هم کار می کنم. وقتی گفتم ۴۵۰ هزارتومان برای زندگی ۴ نفر یک شوخی است؟ مادر بزرگ گفت: شما هم جای فرزند من؛ شاید دخترم آبروداری کند اما من خودم از مسجد و جاهای دیگر صدقه و نذورات می گیرم. با گفتن این حرف مادربچه ها سرش را پایین انداخت…

مادر بزرگ بچه ها گفت: نمی خواهم از روزهای سخت زندگی حرف بزنم. روزهایی که در جنوبی ترین نقطه تهران کارتن خواب بودیم و با بدبختی زندگی می کردیم. اما امروز باز هم نیازمندیم تا فرد خیری به ما کمک کند. دخترم حاضر است کار کند و نان حلال بدست آورد. تمام وسایل خانه برای مردم است. یکی تلویزیون داده و دیگری کمد و یکی هم فرش دست دوم …دخترم اصلا جهیزیه ای نداشت و هنوز هم آه در بساط ندارد.

حقوق مادر هستی و هلیا برای کار در یک آرایشگاه زنانه 2 ماه حدود 180 هزار تومان شده و دایی جان هم فشارآورده باید از مادرم جدا شوید و آنها در کنار همه مصائبی که دارند حالا باید بی خانمانی را هم تحمل کنند.

مادر هستی و هلیا در مورد تغذیه بچه ها می گفت: اگر نذری باشد ماهی یک بار به بچه ها مرغ می دهیم و الا بیشتر سیب زمینی یا سبزیجات است. هزینه ها آنقدر بالاست که قدرت خرید مایحتاج خانه نداریم. در میان گفتگو، بچه ها با اسباب بازی های جدید بازی می کردند. خواستیم آرزوی آنها را سئوال کنم؟ یا اینکه بگویم چه می خواهید… د. اما تمام این سئوالات برای این بچه ها ایجاد توقع می کرد پس سکوت کردم و آرام از پله های خانه پایین آمدیم. قولی ندادیم اما گفتیم شاید یک خیر داستان زندگی شما را بخواند و کمک کند… انشا الله

هرچند شهیندخت مولاوردی معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده حامی کمپین ارمغان آزادی زندانیان زن شده اما کاش این مهم را برعهده ستاد دیه می گذاشت و بیشتر فکری به حال خانواده زندانیان می کرد.

اخبار روز را با جامعه خبر بخوانید. /

true
برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.

true
true
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


false